پشت میز قمار دلهره عجیبی داشتم برگی حکم داشتم
و دیگر هر چی بود ضعیف بود و پایین. بازی شروع شد
حاکم او بود و من محکوم همه برگهایم رفتند و سه برگ
بیش نماند برگی از جنس وفا رو کرد من بالاتر آمدم
بازی دست من بود عشق آمدم با حکم عشوه و ناز
برید و حکم آمد از جنس چشم سیاهش حکم من پایین بود و "باختم"
نظرات شما عزیزان: